نشد ...

نشد که لحظه ای در کنارت باشم و محو و خیره به چشمانت نشوم .

نشد که در کنار تو باشم و نگاهم در نگاه تو غرق نشود  .

نشد که روزی بیاید که من به یاد تو نبوده باشم .

نشد که کاغذی را سیاه کنم و نام و نشانی از تو در آن نیاورده باشم  .

نشد که در سخت ترین شرایط زندگی تو را فراموش کرده باشم  .

نشد که در آخرین رکعت نمازم داشتن تو را آرزو نکنم .

نشد که محبت کسی جز تو را در دلم بپذیرم .

نشد که حرفهای دلم را جز تو به کس دیگری بگویم .

نشد که جز مهر تو مهر کس دیگری بر دلم بنشیند  .

نشد که ....

 

نشد که با من وعده دیدار بدهی !

نشد که گرمای دستانت را حس کنم !

نشد که یک بار از صمیم قلب بگویی دوستم داری ... !

نشد ...

 

نظرات 2 + ارسال نظر
پیشی و تربچه چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:39 ب.ظ http://akharin-arezoo.blogsky.com

سلام
واقعا وبلاگ زیبایی داری
اگه قابل دونستی به وبلاگ من حقیر هم سری بزن و اگه مایل بودی تبادل لینک کنیم
امیدوارم همیشه موفق باشی
باز هم میام
خداحافظ

سحر جکسون چهارشنبه 17 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 06:31 ب.ظ http://www.saharjackson.blogsky.com

عالی می نویسی .
به من هم سر بزن ...

در پناه خداوند او

keep the faith

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد