اندوه تو ...

امشب در آسمان زیبای چشمانت دیگر ستاره ای نبود تا به آن خیره شوم . ناراحتی ات را از نبود خنده های همیشگی ات درک کردم ، دیگر نوای خنده های زیبایت روحم را نوازش نمی داد . در لابلای نگاه های تو چیزی جز اندوه و گرفتگی ندیدم ، امشب چشمانت برق و روشنی همیشگی اش را نداشت .

اسیر کدامین غم و ناراحتی هستی ؟ نمی دانم ...

اما بدان ...  !

غم و اندوه تو را با جان و دل می خرم تا باز هم چشمک زدن ستاره ام را در چشمانت نظاره کنم . غم هایت را به من  بده تا باز هم از لبخند زیبایت  لبریز از عشق شوم ...

 

نظرات 4 + ارسال نظر
سوگل پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:22 ب.ظ http://guilty.blogsky.com

salam eyval weblog et bahale be manam sar bezan khoshhal misham bye

مریم پنج‌شنبه 18 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:44 ب.ظ http://bito-hargez.blogsky.com

موفق باشی
به منهم سری بزن

ثریا جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 10:57 ق.ظ http://orphic.blogsky.com

سلام .
خیلی ممنونم که به من سر زدین .
واقعا خوشحالم کردین .
وبلاگ زیبا خواندنی دارین
امیدوارم همیشه موفق باشین .
ارادتمند: ثریا

خدای گونه ای در تبعید... جمعه 19 اسفند‌ماه سال 1384 ساعت 12:22 ب.ظ http://www.kaveer.Blogsky.com

احسان سلام
از حس زیبایی که تو نشته ت بود خیلی لذت بردم. نمی دونم دلیلش چیه وقتی آدم دوست داره تمام چیزاشو بده به یکی بدون هیچ چشمداشتی یا بدون هیچ انتظاری حتی بدون اینکه توقع داشته باشه تا اون بفهمه که کار کی بوده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد