خزان ...

هنوزم آسمون دلم گاهی وقتها ابری میشه و باز هم چند قطره ای از ابر دلم روی گونه هام می چکه . باد سردی توی رویاهام شروع به وزیدن می کنه و من سردم میشه . می مونم توی این هوای سرد نمناک به کجا پناه ببرم .

صدای سوت گذشت زمان تو دلم می پیچه و من سردرگم برای پیدا کردن سرپناهی .

حالا دیگه حتی اونهایی که سر سفره دلم نشسته اند توی این هوا در خونه شون رو به روم باز نمی کنن ... چرا ؟ چرا باید بجای دلگرم کردن از زمستان برایم بگویند و برف و سرما . چرا باید تو بهار آشنایی جاده دلم پر باشه از برگ خزان ...

جوابی برای سوالاتم پیدا نمی کنم . خجالت زده از دلم سرم رو پایین می اندازم و به راهم ادامه میدم ، باز هم تنها ...

 

نظرات 2 + ارسال نظر
شکوفه سه‌شنبه 8 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 12:11 ب.ظ http://haramedelam.blogsky.com

سلام ..

سال نو خوبی توام با سلامتی و موفقیت داشته باشید ...

در پناه حق

شکوه چهارشنبه 9 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 01:23 ب.ظ http://agerin1.blogsky.com

سلام .. سال نو شما مبارک باشه .. امیدوارم که هیچوقت اسمون دلتون ابری نباشه و هیچ دلی خزون نداشته باشه ..
توسط یکی از دوستام با وبلاگ شما اشنا شدم .. خدایی وبلاگ قشنگی دارید امیدوارم پایدار باشه .. اهنگ وبلاگتونم حرف نداره .. اگه لطف کنید یه راهنمایی کنید که چطور اهنگ مورد علاقه مونو لود کنیم .. مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد