سید مجید ...

به جرات میگم که هر چه هستم ، اگر ذره خوبی در من هست ، همه اش از لطف یک برادر دلسوز است . از وقتی که بخاطر دارم رابطه نزدیکم را با برادرم بخاطر می آورم و راهنمایی های دلسوزانه اش را . تو خاطره هام شبهایی رو به یاد می آورم که مجید تا صبح درس می خوند و من که هنور نوشتن بلد نبودم در کنار اون تمرین می کردم که چطور اسم خودم را بنویسم و او با حوصله راهنمایی ام می کرد ، نیمه شب خسته روی همان کاغذ خط خطی خوابم می برد و صبح که چشمانم را باز می کردم می دیدم که کنار برادرم خوابیدم ... به یاد روزهایی می افتم که بخاطر کارهای بدم جریمه ام می کرد ، به نظرم توی همه جریمه شدن ها تمیز کردن اتاق از همه راحت تر بود ، ولی همیشه بعد از تمام شدن جریمه هر چند که لبخندی توی صورتش نبود ولی محبت رو میشد توی چشماش دید و باز هم چند بوسه که همه چیز را تمام می کرد ...

هنوز که هنوزه دلم واسه اون روزها تنگ میشه و دلم می خواد یه بار دیگه مثل اون زمان ها جریمه بشم دلم می خواد یه بار دیگه مثل همون زمان ها بوسم کنه ... یادم میاد که بخاطر اولین روزی که شروع به نماز خوندن کردم یه اسکناس 20 تومانی به من داد که یه دنیا برام ارزش داشت ، چیزی که همیشه بخاطر دارم اینه که هر وقت حرکت خوبی رو از من می دید همیشه تشویقم می کرد و هیچوقت بی تفاوت از کنارم نگذشت . یادش بخیر که بخاطر دور شدن از خونه دوچرخه ام رو قفل می کرد و من ناراحت از اینکه چرا این کار رو می کنه ؟ ولی حالا اگر حداقل آدم سالمی هستم و دچار انحراف نشده ام همه اش را مدیون دلسوزی های برادرم هستم . به امید روزی هستم تا بتوانم ذره ای از لطف او را جبران کنم .

انشا ا...

 

نظرات 3 + ارسال نظر
سیدمجید جمعه 11 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 04:19 ب.ظ

بابا دمت گرم . همه از جوهره خودت بوده ما کسی نیستیم

رضا جمعه 11 فروردین‌ماه سال 1385 ساعت 10:19 ب.ظ

سلام احسان جان
خوش به حالت که همچین برادری داری

وصال یکشنبه 21 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 03:10 ق.ظ http://www.rahpouyan.com

ایشاالله

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد