هدیه ...

از روزی که چشمام رو به این دنیا باز کردم یه چیز کوچولو داشتم که تنها دارایی من تو زندگیم بود . خیلی مراقبش بودم و خیلی هم دوستش داشتم ، تا اینکه خدا تورو سر راه من گذاشت . اینقدر خودت رو توی دلم جا کردی و اینقدر برام عزیز شدی که همون تنها دارایی ام رو به نشانه دوستی به تو هدیه کردم .

اونی که به تو هدیه کردم همه چیزم بود که تو این دنیا داشتم ، آخه من دلم رو به تو تقدیم کردم ، چرا هدیه منو شکستی ؟

 

نظرات 2 + ارسال نظر
محیا سه‌شنبه 6 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 09:19 ق.ظ http://khorshideman.blogfa.com

سلام!!!
فکر می کنم بتونم مشکلتون را یه جورا یی حل کنم!!!
اینو بخونین:
ای خداوند تنهایی!!
آن زمان که همگان به انسان پشت می کنند تنها حضور تو تنهایی را طراوت می بخشد!خودت را از ما ریغ مدار!!!
***
در پناه حق همیشه آسمانی باشید!!!

رضا چهارشنبه 14 تیر‌ماه سال 1385 ساعت 01:26 ق.ظ

سلام احسان جان
من خیلی بت زحمت میدم نه؟
نمیدونم جه طوری جبران کنم ولی میگم خسته نباشی اگه کار داشتی حتمن بم زنگ یزن.
موفق یاشی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد