درسته که به روی خودم نمی آورم ، درسته که در موردش حرفی بهت نمی زنم ولی بدون :

وقتی می بینم که مطالبم را که فقط برای تو می نویسم را می خوانی لبریز از شادی می شوم ، بدون بهترین لحظات عمر همین حالاست که در کنار تو هستم هر چند که هنور گرمای دستانت برای من نیست هر چند که ...  اما حتی باور اینکه در کنار تو هستم برایم سخت است .

ذهنم سرشار از اما ها و اگر هاست ، سرشار از آرزوها ، ذهنم پر است از خواستن تو و آنوقت که در کنارم نیستی از تو نوشتن آرامم می کند و تو تنها مطلب زندگی ام هستی  که هرگز برایم تکراری نخواهد شد .