اندوه تو ...

امشب در آسمان زیبای چشمانت دیگر ستاره ای نبود تا به آن خیره شوم . ناراحتی ات را از نبود خنده های همیشگی ات درک کردم ، دیگر نوای خنده های زیبایت روحم را نوازش نمی داد . در لابلای نگاه های تو چیزی جز اندوه و گرفتگی ندیدم ، امشب چشمانت برق و روشنی همیشگی اش را نداشت .

اسیر کدامین غم و ناراحتی هستی ؟ نمی دانم ...

اما بدان ...  !

غم و اندوه تو را با جان و دل می خرم تا باز هم چشمک زدن ستاره ام را در چشمانت نظاره کنم . غم هایت را به من  بده تا باز هم از لبخند زیبایت  لبریز از عشق شوم ...