لحظه آرزوها ...

سال 84 آخرین ساعت های عمرش رو می گذرونه . هر چند سال 84 گذشت ولی خاطره ای که از این سال دارم برای یک عمر در ذهنم خواهد ماند . تو این لحظه ها یاد زمان سال تحویل سالهای گذشته می افتم که هفت سینی بود و قرآنی و تنگ آبی و یک آرزوی بزرگ برای من ، سرمو پایین می انداختم چشامو می بستم و تو رو از خدا می خواستم ...

با هزار امید و آرزو به انتظار آغاز سال جدید می نشینم  و در لحظه یا مقلب القلوب ... زیبا ترین آرزوها را از باغ رویا هایم برای تو می چینم تا در لحظه دیدارمان با نگاهم به تو هدیه کنم تا یک عمر در کنارم بمانی و در تمام آن لحظات مثل همیشه به تو فکر می کنم و آرزو می کنم که روزی در کنار هفت سینی بشینم که تو آن را چیده ای ، با تو ، در کنار تو ...