شرمندگی ...

چند وقتی هست که فکرم خیلی مشغوله . دلشوره اینکه چطوری باید به بعضی چیزها برسم لحظه هام رو خراب می کنه . ترس از اینکه یه روزی شرمنده کسی بشم ، کسی که حالا تصمیم گرفته منتظر من بمونه ! خدا اون روز رو نیاره که مجبور بشم سرم رو پایین بندازم . این روز ها انگار همه چیز دست به دست هم داده تا من مدام با مشکلات دست و پنجه نرم کنم .

این وسط یه چیزی دلم رو گرم میکنه ، حالا دیگه این وسط یه نفر دیگه هم هست که داره دعا میکنه تا مشکلاتمون زودتر حل بشه .