سوء تفاهم

چقدر بده که ما آدما چیزهای کوچیک و پیش پا افتاده رو خیلی بزرگ می کنیم و اونها رو یه مشکل خیلی بزرگ به حساب می آریم . گاهی حتی به خاطر طرز فکر خاصی که در ذهنمون وجود داره مسائل مختلف رو به شکل های دیگه برداشت می کنیم اون هم در جهت منفی ، بدون اینکه کمی فکر کنیم و سعی کنیم تا درست تصمیم بگیریم .پیکره دوستیهامون پر شده از این زخمها و سوء تفاهم ها و خدا نکند که این زخمها عمیق تر شوند و …

اگه یه کمی به دوستی ها بیشتر اهمیت بدیم اگه یه کمی هم به فکر طرف مقابلمون باشیم و اگر که دلمون واسه دوستی هامون بسوزه میشه چشما رو رو بعضی چیزها بست میشه گرچه که تو یه کویر خشکی ولی می تونی به یه درخت سبز فکر کنی …

 

حرف آخر

نا گفته ها را گفته ام حـــــالا پر از شنیدنم

یه حرف تازه تر بزن وقتی می آی به دیدنم

 

شاملو یادت بخیر

هزار آفتاب خندان در خرام توست

هزار ستاره گریان

در تمنای من

عشق را

ای کاش زبان سخن بود ...

 

                       به یاد احمد شاملو " برگرفته از میان خورشیدهای همیشه "

 

کجایی ؟

بارها نوشتم و پاک کردم ، نمی دونم چرا ولی به نظر می اومد که این چیزی نیست که تو دلمه و می خوام بنویسم . عجیب اینجاست که هرچقدر فکر کردم نفهمیدم واقعا ته دلم چیه که نمی تونم بگم .

 

 

    تو کجایی ؟

    در گستره ی بی مرز این جهان

                             تو کجایی ؟

 

     من در دور دست ترین جای جهان ایستاده ام :

                                                     کنار تو

 

     تو کجایی ؟

     در گستره ناپاک این جهان

                        تو کجایی ؟

 

       من در پاک ترین مقام جهان ایستاده ام :

       بر سبزه شور این رود بزرگ که می سراید

                                            برای تو ...

 

مرگ لحظه ها

یه نگاهی به دقیقه ها بکنید ! حالا دیگه حتی ثانیه شمار هم تند تر از قبل حرکت میکنه تا دقیقه ها زودتر بگذره . نمیدونم  عجله ثانیه ها واسه چیه ؟ اما می دونم لابلای این ثانیه ها و دقیقه ها یه چیزهایی رو داریم از دست میدیم .

نگاه کن به گذشته ! حیف که روزهای خوب رو به این راحتی از دست دادیم . بی اونکه عاشق شده باشیم و بی انکه به عشقمون رسیده باشیم . نمی دونم تا کی باید به انتظار فردا نشست و تا کی باید چشمهامون به خاطر روزهای از دست داده نمناک باشه ...

حیف که قدر شیرین ترین لحظه ها رو نمی دونیم ...

 

آرزو

نمی دونم اگه تو یک فرصت خوب واسه آرزو کردن یا حاجت خواستن قرار بگیرید از خدا خودتون چی می خواهید ؟

من امروز تو این موقعیت قرار گرفتم و فرصتی پیدا شد تا بتونم آرزو کنم . هر چند که آرزوهای ما آدم ها تمومی نداره ولی امروز با تمام وجودم اونی رو که تو دلم بود رو از خدا خواستم . انشا ا.. که همه آرزوهای خوب ما برآورده بشه .

 

می تونی ...

 

اگه تو هم مثل من دلت گرفته می تونی :

می تونی به یاد تنهایی هات بری یه گوشه بشینی و به این فکر کنی که چرا از اونی که تو دوستش داری فقط یک دونه تو دنیا هستش .

می تونی با زم مثل بچگی هات تو آسمون دنبال ستاره خودت بگردی ، همونی که از همه پر نور تره ، شایدم بگی نه من ستاره نمی خوام ، ماه مال منه من ماه رو می خوام ...

می تونی به یاد اونی که دوستش داری تو رکعت آخر نمارت سجاده رو خیس از آب چشمات بکنی .

می تونی قید همه آرزوهای خوب رو بزنی و بهترین ها رو واسه عشقت بخواهی ...

می تونی داشتن اونو تو دلت آرزو کنی حتی اگه اون تو رو نمی خواد ....

می تونی سیزدهمین روز بهار تمام سبزه های روی زمین رو واسه رسیدن بهش گره بزنی ...

می تونی اگر چه اونو نداری ولی احساس داشتنش رو تجربه کنی . چشماتو ببند ...

می تونی ...

ولی می دونم که نمی تونی فراموشش کنی ...